من و تیر چراغ برق
دردمان یکی است
شب که میشود
سرمان تاریک
دلمان پر نور ...
صبح که میشود
سرمان سنگین
دلمان خاموش ..
کیکاووس باکیده
..........................................
یک جای دوست داشتنمان ایراد دارد
که شش ماهه فارغ میشویم
یک جای بودنمان کال است که تمام قد نیستیم
یک جای رفتنمان قرص نیست که بر میگردیم
یک جای حرف ها
بوسه ها ..
دست ها ..
می لنگد
که سرد میشویم
که از دهان میافتیم
ما نوزادی نارسیم
با بند نافی پیچیده به دور احساس
که عشق را از لوله می مکیم
از پشت این دنیای شیشه ای
چشم زمان در انتظار معجزه ای
خیره مانده به ما ...
پریسا زابلی پور